نوشته اصلی توسط
یلدا 25
خواهش می کنم دوست عزیزم
این طور که گفتید شرایط حساس و یه مقدار هم دشواری رو در حال حاضر دارید
با توجه به اینکه من دختر هستم و همسن شمام و خب بی مشکل هم نبودم تو زندگیم تا حدودی درکتون می کنم
اما وقتی شرایط دشوار هست باید چیکار کرد؟
نمیشه که دست رو دست بذاریم و همش بشینیم گریه کنیم
همیشه برای هر مسئله ای یه راه حلی هست که ماها باید با تدابیر و تلاش زیاد پیداش کنیم، مطمئنا خدا هم کمک میکنه
در مورد بیرون رفتن از خونه ، یعنی خونواده اتون خیلی سخت گیری میکنن که برین بیرون؟
تحصیلاتتون چقدر هست؟
میتونید از مشاوره ی حضوری دانشگاه یا مراکز دولتی استفاده کنید که هزینه اشون هم کمتر هست؟
به این سختی ها هم نیست دوست عزیزم
خدا خودش میگه دعا و صدای بنده هاش رو میشنوه
شما نگرشتون رو باید کمی بهتر کنید و یه مقدار بیشتر برای ساختن زندگیتون تلاش کنید
اگه میبینید خونواده تون رفتار و گفتارشون مسئله داره، شما کمی بیشتر صبوری به خرج بدید و سعی کنید از در محبت و احترام و یه جاهایی سکوت وارد بشید
که هم اعصاب خودتون راحت تر باشه و هم بتونید به خواسته های خودتون برسید
در مورد همسایه ها هم که خب جای تاسفش باقیه
متاسفانه بعضی جاها به خصوص تو کشور ما اینطوری هست و بعضی از مردم به جای زندگی کاما باز هم دلیلی نمیشه شما دست روی دست بگذارید و به خاطر این موضوع از خونه نرید بیرونردن خودشون، دنبال این هستن که ببینن بقیه دارن چیکار میکنن
یا مثلا گاهی پیش میاد دختری از خیابون رد بشه کسی از روی نادانی بهش حرفی بزنه، خب آیا این درسته که اون دختر دانشگاه و کار و زندگیش رو بذاره کنار و از خونه بیرون نره؟
خب قطعا این معقولانه نیست
من دیدم دختر دبیرستانی یکی دوسال یه پسری هر روز از در خونه تا دم مدرسه تعقیبش کرده بود و حتی اگه این بین میرفته از لوازم التحریر چیزی بگیره دنبالش میرفته
به قول خودش عاشقش شده بود
یه بار هم که آدرسشون عوض شد بازم پیدا کرده بود و باز همون آش و همون کاسه
این موضوع بیشتر از یه سال طول کشید ولی دختره چون می ترسید شر بشه یا آبروش به خطر بیفته خیلی تحمل می کرد به این امید که دست برداره
اما پسره به یه واسط گفته بود اگه باهاش ازدواج نکنه خودکشی میکنه
خلاصه بعد یه مدت دیگه دست برداشت
یا اینکه خود من قبلنا مگه اجباری بود یا همراه مادرم بودم وگرنه برای خرید خیلی کم بیرون می رفتم یا برای درس و دانشگاه
یه بار یکی از همسایه هامون که جدید اومده بودن بعد از چند ماه که منو دیده بود تعجب کرده بود به مادرم گفته بود مگه شما دختر هم دارید
یا اینکه گاهی تو محله تنهایی جایی می رفتم معذب بودم
یه بار چند سال پیش رفتم مغازه ی سرکوچه که سر راهم بود برای مادرم خرید کنم فروشنده که آقا بود و از دوستان بابام گفت شما دختر فلانی هستید
منم تعجب کردم با خودم که منو از کجا میشناخت
یه بار هم یکی از خانوم های محله مون به مادرم گفته بود دخترتو همیشه میبینم وقتی راه میره سرش خیلی پایینه بهش بگو شاید چاله ای جلوی پاش باشه!
خلاصه این مسائل شد تا مجبور نشم از خونه تنهایی برای خرید نرم بیرون
اما یه جایی خودم خواستم که شرایط رو عوض کنم
یه مدت که بسترش فراهم شده بود و خودم یه مدت باید تنهایی خریدای خونه رو انجام میدادم دیگه تصمیم گرفتم بی تفاوت باشم
اولاش خیلی سختم بود طوری که وقتی میرفتم بیرون و بقیه رو میدیدم حس میکردم همه دارن منو نگاه میکنن که تنهایی این وقت روز کجا میرم
یا وقتی میرفتم سرکوچه خرید کنم و کسی منو میدید کلی خجالت میکشیدم که الان چه فکری میکنن تنهایی رفتم خرید کنم
بعدش که عاقلانه تر به موضوع نگاه کردم دیدم این همه استرس و خجالت فقط باعث اذیت شدن خودم میشه و به بقیه ارتباطی نداره که هر کسی چیکار میکنه
بعدش هم کم کم برام عادی شد
تا جایی که برام مهم نبود کی نگاه کنه یا چیزی بگه
چون من رفتار غیرعادی نداشتم که واسش خجالت بکشم
یا گاهی با اینکه دختر حجاب و رفتارش هم درست باشه بازم یه کسی هست که یه چیزی بهش بگه
بهترین کار همین خونسرد بودن و بی تفاوتیه
این مثال ها رو زدم که بگم گاهی چیزای جزئی باعث ایجاد مشکلات بزرگی تو زندگی میشن که میتونن بارها آدم رو عصبانی کنن
ولی آدم باید قوی باشه و برای مسئله هاش دنبال راه حل باشه
زندگی کردن حق شماست، حقی که خداوند بهتون داده، پس اجازه ندید هیچ آدمی این حق رو ازتون بگیره
چه خونواده باشه چه همسایه چه فامیل و دوست و هر کسی دیگه ای
حالا با رعایت احترام باید بهشون نشون بدید که این رفتارشون درست نیست
یه هفته امتحان کنید ، هر موقع از خونه رفتید بیرون حواستونو به اون ها ندید و خیلی خونسرد به فکر کارای خودتون باشید و راه خودتونو برید
چند بار که اینجوری کنید دیگه اون ها هم کمکم توجه و آزاشون کمتر میشه، اگه هم زیاد موثر نبود شما باز راه خودتونو ادامه بدید
چون این اون ها هستن که باید از این کارشون خجالت بکشن نه اینکه شما تحت تاثیر رفتارای اشتباه هاشون قرار بگیرید و زندگی خودتونو مختل کنید
شما نباید از این موضوع جزئی ترس و واهمه ای داشته باشید
پس بهتره با ترستون روبرو بشید و شکستش بدید
سعی کنید کمی قوی تر باشید و مصمم تر
برای کلاس های آموزشی هم معمولا تو خیلی از شهرها تو مراکز فنی حرفه ای دوره های متنوعی برگزار میشه که هزینه ای هم ندارن
میتونید برای شروع از این ها استفاده کنید و اگه براتون ممکنه و علاقه هم دارید
میتونید یه شغل پاره وقت داشته باشید که حال و هواتون عوض بشه و اعتماد به نفستون بیشتر بشه
اگه میتونید رشته ی مورد علاقه تون رو میتونید برید باشگاه یا اینکه تو خونه چند دقیقه ای رو به ورزش و نرمش اختصاص بدید، بعدش نتیجه اش رو میبینید که چقدر تاثیرات مفیدی داره
هم روی جسم و هم روی روحیه تون
یادتون باشه که همیشه شرایطی که واسه ی هر آدمی پیش میاد یه طرف کمی از قضیه است
ولی این نحوه ی برخورد ما با مسئله و نگرشمون هست که بخش عمده ی قضیه رو تشکیل میده
پس به خودتون باور داشته باشی دکه میتونید با تلاش بیشتر زندگی بهتری داشته باشید و از این روزهای زودگذر جوونی بهترین استفاده ها رو داشته باشید ، که خدایی نکرده فردای روز حسرتشون واسه تون نمونه
اگه هم قابل دونستید و مایل بودید ،میتونیم با همدیگه دوست بشیم و همچنین دوستان دیگه ای که عضو سایت هستن
منتظر حال خوبتون هستیم.
شاد و سربلند باشین
با آرزوی بهترین ها
ممنون یلدا جان که جوابمو دادی
خواستم بهت تو خصوصی پیام بدم ولی صندوق دریافت شما پر بود و پیام و نفرستاد!
یعنی میتونم دوباره شورع کنم؟
من اونقدر راحت تنها از خونه بیرون میرفتم که الان همش به اون روزها حسودیم میشه
همون همسایه محترم و همسایه های دیگش غش غش به من و خانوادم میخندید
اون روز و هیچ وقت یادم نمیره
فرض کن به همه گفته
ولی من به هیچ کس نگفتم تا دعوا نشه
بعضی وقتا میدیدم هستن از تو خیابان رد میشدم تا کاری بهم نداشته باشن اونم زود میاومد تو خیابان و میخواست خودشو بزنه بهم..... اون لحظه تپش قلب شدید میگرفتم و اشک تو چشمم جمع میشد....تازه اون موقع ها با مامانم بیرون بودم......مرتیک.......................... .................................................. .................................................. ..............
با انگشت اشاره میکردن و میخندیدن
چرا چون میخواستم از پیاده رو رد شم!!!!!
اون صحیح و سالم
و من درو داغون
خدایا شکرت!!!!